بیرونم و درونم را می نگرم
درباره وبلاگ


ما به قصد شناختن دیگران از شناخت خویش بازمانده ایم! اگه توجه کرده باشید همه ی ما دلمون می خواد دیگران واسه دل ما خودشونو تغییر بدن توی این وبلاگ سعی می کنم رفتار خودم رو به عنوان یک انسان نقد کنم و واسه بهبود اون راه کاری رو در نظر بگیرم چون کسی که می خواد خانواده، دوست،جامعه و حتی دنیا رو تغییر بده اول باید از خودش شروع کنه .انسان از خود شناسی به خداشناسی می رسه! در ضمن ((رها)) اسم مجازیه منه!

پيوندها
سوگلی ها
ضد دختر
دلنوشته های یه پسر در مونده
رؤياى خيس
دخترها و پسرها
love
وقت وب گردی که میشه هیچ کجا ایران وب نمیشه
علي طاهري_خدايا فريادم بي صداست......
تك داستان آموزنده
دانستنی های کامپیوتر
خبر گزاری باشگاه پرسپولیس
موزيك
se7en
سرگرمی و تفریح و بازی و دانلود و آموزش
love pic
MƏN TÜRKƏM , azari YOX
j00rbaj00r
خلیج همیشگی فارس
هر چی میخوای دانلود کن
همه چی دانلود
قدری تامل...!
☆♫♪ بزرگترین مرجع دانلود فیلم و موزیک ☆♫♪
دفتر خاطرات
خدا
هر چی می خوای دانلود کن
دنیای مطالب جالب و دیدنی
درد عشق
سیاست بازی
وقت وب گردی که میشه هیچ کجا ایران وب نمیشه
دانلود آهنگ و اخبار موزيك و.......
دختر بلند پرواز
پزشک آنلاین
دانلود همه چی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
دوست عزیز برای تبادل لینک  ابتدا وبلاگ من رو را با عنوان بیرونم و درونم را می نگرم و آدرس raaahaaa.LoxBlog.ir لینک کنید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ من قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 47
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 103576
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
Raha

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : Raha

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : Raha

اگر مرگ نبود زندگی بی ارزش ترین کالا بود.

 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : Raha

زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

 
شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : Raha

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است

وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف جریان موافق آب حرکت کند.

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 22:19 :: نويسنده : Raha

<< اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است>>

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : Raha

دوباره دلم هوای نوشتن کرده است.اینکه خود را گم کرده ام به این معناست که باید باز در وجودم گرمای حضورت را بیابم (پروردگار من).خداوندا چرا دیگر پاهایم نمی رود؟ چرا دیگر گوشهایم نمی شنود؟ چشمهایم نمی بیند،مرا چه شده که اینگونه بی تابم؟

دستهایم را روی گوشهایم می گذارمو بلند فریاد می زنم :بس است....!

بس است این همه فکر و خیال ،این همه دودلی ،این همه تشویش و نگرانی برای آینده .

آی زندگی من از تو نمی هراسم.آی مشکلات من از شما بلند همت ترم.بیایید به جنگ من،بیایید!

دیگر فریب کافیست،هنگامه ی جنگ تن به تن است .ای بیقراریهای شبانه ی من جلو بیایید.تمام تلاش خود را به کار ببندید تا که پشت مرا به خاک بمالید!

چون این بار،بار آخرست...!

این بار اگر برخیزم دیگر نخواهم شکست!

 

 

پ.ن:خدایا گوش هام کر شده صدام نکن ،نمی شنوم.گوشمو بگیر و بپیچون و بگو :رها، رهایی کافیست برای من باش!

پ.ن:امشب از اون شباست که دلم گریه ی تنهایی می خواد.

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : Raha

اگر پیاده هم شده سفر کن در ماندن می پوسی.

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 16:22 :: نويسنده : Raha

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بربیهودگی اش سوگوار نباشم.

 
پنج شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 23:54 :: نويسنده : Raha

 

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد.
یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.
زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.

... از هیچ یک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود،زندانیان به مرگ طبیعی می مردند.
امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:


«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند»

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.



*چقدر در زندگی خود و اطرافیان خود را به صورت خاموش شکنجه کرده ایم؟*

 

 
جمعه 8 مهر 1390برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : Raha



 

 
دوتا شعر اول رو احتمالا خوندید، اولی رو حمید مصدق گفته و دومی رو فروغ

 

در جواب اون گفته اما شعر سوم رو یکی دیگه از زبان سیب گفته که خیلی

قشنگه


مصدق
...
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت



فروغ فرخ زاد:

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت




شعر سوم


دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود…
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذراتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت.......


 
چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 23:8 :: نويسنده : Raha

فيل‌بانان تنها با درك يك نكته و به شيوه‌اي بسيار ساده، فيل‌هاي عظيم‌الجثه را كنترل مي‌كنند. وقتي فيل هنوز بچه فيل است، يك پايش را با طناب محكمي به تنه درختي مي‌بندند. بچه فيل، هرچه تقلا مي‌كند، نمي‌تواند خودش را آزاد كند. اندك اندك بچه فيل با اين تصور عادت مي‌كند كه تنة درخت از او نيرومند‌تر است.
هنگامي كه بچه فيل بزرگ مي‌شود و قدرت شگرفتي مي‌يابد، تنها كافي است ريسماني نازك به دور پاي فيل گره زده شود و به يك نهال كوچك بسته شود. جالب اينكه فيل هيچ تلاشي براي آزاد كردن خودش نمي‌كند.

همچون فيل‌ها، پاهاي ما نيز اغلب اسير باورهاي شكننده‌اند، اما از آنجا كه در گذشته به قدرت تنه درخت عادت كرده‌ايم، شهامت مبارزه را نداريم.

... بي‌آن كه بدانيم كه تنها يك عمل متهورانه ساده براي دست يافتن ما به موفقيت كافي است

 
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : Raha

خدایا !
من چیزی نمیبینم .
آینده پنهان است.
ولی آسوده ام ،
چون تو را می بینم
و تو همه چیز را . . .

 

 
شنبه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : Raha

جان تاد، در خانواده‌ای پر اولاد به دنیا آمد. خانواده او بعدها به دهكده دیگری رفت. در آنجا هنوز جان بچه بود كه پدر و مادرش مردند.

قرار شد كه یك عمه عزیز و دوست داشتنی سرپرستی جان را به عهده بگیرد. عمه یك اسب ویك خدمتكار به اسم سزار فرستاد تاجان را كه آن موقع شش سال بیشتر نداشت به خانه او ببرد. موقعی كه داشتند به خانه عمه می‌رفتند، این گفتگو ب...ین جان و سزار صورت گرفت:

جان: او آنجاست

سزار: اوه، بله، او آنجا منتظر توست.

جان: زندگی كردن با او خوب است؟

سزار: پسرم تو در دامان پر مهری بزرگ خواهی شد.

جان: او مرا دوست خواهد داشت؟

سزار: آه، او دریا دل است.

جان: او به من اتاق می‌دهد؟می‌گذارد برای خودم توله سگ بیاورم؟

سزار: او همه كارها را جور كرده است. پسرم! فكر می‌كنم كاری كرده كه حیرت كنی.

جان: یعنی قبل از این كه برسیم نمی‌خوابد؟

سزار: اوه، نه، مطمئن باش به خاطر تو بیدار می‌ماند. وقتی از این جنگل بیرون برویم، خواهی دید كه توی پنجره شمع روشن كرده است.

و راستی هم وقتی كه به خانه نزدیك شدند، جان دید كه در پنجره شمعی می‌سوزد و عمه در آستانه در خانه ایستاده است. وقتی كه با خجالت نزدیك شد، عمه جلو آمد، او را بوسید و گفت: «به خانه خوش آمدی!»

جان تاد در خانه عمه‌اش بزرگ شد. او بعدها وزیر عالیقدری شد. عمه‌اش در واقع مادر او بود.

او به جان خانه دومی داده بود.

سالها بعد عمه جان برایش نامه نوشت و گفت كه مرگش نزدیك است. دلش می‌خواست بداند جان در این باره چه فكر می‌كند.

این چیزی است كه جان تاد در جواب عمه‌اش نوشته است:

« عمه عزیزم! سالها قبل خانه مرگ را ترك كردم، در حالیكه نمی‌دانستم كجا می‌روم و یا اصلا كسی به فكرم هست یا عمرم به سر رسیده است. راه طولانی بود، ولی خدمتكار دلداریم می‌داد.
بالاخره من به آغوش گرم شما و یك خانه جدید رسیدم. آنجا كسی در انتظارم بود و من احساس امنیت كردم. همه این چیزها را شما به من دادید.
حالا نوبت شما شده است. دارم برای شما می‌نویسم كه بدانید كسی آن بالا منتظر شماست.
اتاقتان آماده است، شمع در پنجره آن خانه روشن است، در باز است و كسی منتظر شماست

 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 1:25 :: نويسنده : Raha
زیباترین آرایش برای لبان تو؛ راستگویی
برای صدای تو؛ دعا به درگاه خداوند
برای چشمان تو؛ رحم و شفقت
برای دستان تو؛ بخشش
برای فکر تو؛ اعتماد
... برای قلب تو؛ عشق
و برای زندگی تو؛ دوستی هاست
 
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 1:56 :: نويسنده : Raha

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم  ز دنیا و شر و شورش

 
یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : Raha

زندگی نمیتواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی كه تو تصورمیكنی

خودش را نشان خواهد داد .تو با فكر كردن خلق می كنی.

پس همیشه به بهترینها فكر كن !!!

 
سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, :: 18:38 :: نويسنده : Raha

وقتی بر مرکب درست باورهایمان سواریم ، ذهن ما می تواند

حتی از ساخت و ساز ژنتیکی ما نیز پیشی بگیرد.

 
چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : Raha

 سالهاست که شیطان فریاد می زند:

آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد!!

                                             دکتر علی شریعتی

 
دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : Raha

*دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

*خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را

توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن.

*اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

*آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن

به سهولت است .

*سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین

  می برد .

*اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را  میگیرید

 که همیشه می گرفتید .

*کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

*انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

 *تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

 *دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

 *عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

 *وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

 

 

پ.ن: منبع سایت بسیار زیبای تک ناز

 
دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : Raha

 

اسلام دین محبت است. دین صلح و بخشش و پیوند است... این را جزء به

جزء شریعت اسلام می‌گوید و بلکه فریاد می‌زند. «بسم‌‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم»

یکی از اجزاء بنیادی اسلام و قرآن است. اگر به همین یک جزء توجه کنید،

همة اسلام را در آن خواهید یافت و تمام پیام قرآن را درک خواهید کرد.

کتابی که تقریباً همة سوره‌هایش با «بسم‌‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم»

شروع می‌شود، خود به وضوح این پیام را می‌رساند و محتوا و جهت اصلی

آن محبت و بخشندگی است. در یک مورد هم که با «بسم‌‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم»

شروع نشده، در جای دیگر آن را دو بار آورده است... چرا سوره‌های قرآن

اینطور شروع می‌شود؟ چرا با کلام دیگری آغاز نمی‌شود؟ دلیل تکرار پی

در پی ایین آیه عاشقانه چیست؟ همین نشان می‌دهد که خدایی که اسلام

از آن می‌گوید، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز دیگر، مهربان و بخشنده

است و چنین خدایی، از مؤمنان به خود، انتظار مهربانی و بخشودن دارد.

تأکید قرآن و اسلام بیش از هر چیز، آن است که‌ ای مردم محبت را دریابید

و مهربانی کنید و الاّ چرا همة پیام‌های خود را با عبارت به نام خداوند بخشنده

و مهربان آغاز می‌کند. چرا جملة دیگری، آغازکننده نیست. قرآن با جمله به نام

خداوند انتقام‌گیرنده، به نام خداوند متکبر و به نام خداوند عادل شروع نشده،

پس خدایی که در دل آیات قرآن نهفته است، در اول و آخر مهربان و بخشنده

است. اگر هم صفت دیگری دارد، این ویژگی او حالتی است از محبت بی‌پایانش.

 

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد